چرا شیفته زنان شرور میشویم؟

چرا داستانهای زنان شرور، از قاتلان زنجیرهای تا شخصیتهای افسانهای مانند حوا، اینقدر ما را مجذوب خود میکنند؟ پروفسور جوانا بورک، تاریخدان برجسته، در سلسله سخنرانیهای خود در کالج گرشام به بررسی این موضوع پرداخته و نشان داده است که شیفتگی به زنان شرور نهتنها بازتابی از فرهنگ عامه، بلکه نشانهای از ارزشهای اجتماعی در حال تغییر است. این مقاله با کاوش در دلایل تاریخی، روانشناختی و اجتماعی این جذابیت، به ما کمک میکند تا درک بهتری از هنجارهای جنسیتی و مفهوم شرارت در طول زمان به دست آوریم. از قاتلانی مانند مایرا هیندلی تا شخصیتهای خیالی، این موضوع نگاهی عمیق به جایگاه زنان در تاریخ و تصورات فرهنگی ارائه میدهد.
به گزارش رصد 100 به نقل از History Extra، پروفسور بورک در پادکست خود توضیح میدهد که چگونه برچسب زنان شرور نشاندهنده تغییرات در ارزشهای اجتماعی و انتظارات از زنان در جوامع مختلف است.
ریشههای شیفتگی به زنان شرور
علاقه به زنان شرور موضوع جدیدی نیست. از افسانههای باستانی مانند حوا، که بهعنوان اولین زن گناهکار در روایتهای مذهبی معرفی شد، تا شخصیتهای مدرن مانند آیلین وورنوس، که در فیلم «هیولا» به تصویر کشیده شد، این زنان همواره در مرکز توجه بودهاند. پروفسور بورک معتقد است که این شیفتگی ریشه در هنجارهای جنسیتی دارد که از زنان انتظار رفتارهای «مطیع» و «مهربان» را دارند. وقتی زنی از این هنجارها تخطی میکند و مرتکب اعمال خشونتآمیز میشود، جامعه آن را غیرقابلتوجیه و حتی «غیرطبیعی» میداند، که جذابیت این داستانها را دوچندان میکند.
این نگاه به زنان شرور با مردانی که مرتکب جرایم مشابه میشوند متفاوت است. به گفته بورک، «اگر زنان جرایم وحشتناکی مرتکب شوند، به نظر میرسد که این اعمال به مراتب بدتر از زمانی است که مردان آنها را انجام میدهند، زیرا توضیح آن دشوارتر است.» این تفاوت نشاندهنده تبعیض جنسیتی در برداشتهای اجتماعی از شرارت است.
نمونههای تاریخی زنان شرور
بورک در سخنرانیهای خود به نمونههای برجستهای از زنان شرور در تاریخ اشاره میکند، از جمله:
- مایرا هیندلی: یکی از بدنامترین قاتلان بریتانیا، که به همراه ایان بریدی در قتلهای موسوم به «مورز» در دهه ۱۹۶۰ دست داشت.
- رز وست: قاتل زنجیرهای انگلیسی که به همراه همسرش، فرد وست، جنایات وحشتناکی مرتکب شد.
- آیلین وورنوس: قاتل زنجیرهای آمریکایی که داستان زندگیاش در فیلم «هیولا» به تصویر کشیده شد.
- کارلا هومولکا: قاتل کانادایی که به دلیل جنایاتش در کنار همسرش، پل برناردو، شهرت یافت.
این زنان، به دلیل اعمال خشونتآمیز خود، در زمان خود بهعنوان «هیولا» معرفی شدند و توجه رسانهها و فرهنگ عامه را به خود جلب کردند. اما بورک استدلال میکند که این برچسبها اغلب بیش از آنکه بازتاب واقعیت باشند، بازتاب انتظارات اجتماعی از زنان هستند.
تغییرات در مفهوم شرارت و زنانگی
مفهوم زنان شرور در طول زمان تغییر کرده است. در قرن نوزدهم، پزشکی، حقوق و سیاست نقش مهمی در تعریف «شرارت زنانه» داشتند. برای مثال، زنانی که مرتکب جرایم خشونتآمیز میشدند، اغلب بهعنوان «دیوانه» یا «غیرعادی» طبقهبندی میشدند تا رفتار آنها توجیه شود. این دیدگاهها با پیشرفتهای علمی و اجتماعی تغییر کردند، اما همچنان تأثیرات آنها در فرهنگ عامه دیده میشود.
امروزه، رسانهها و فیلمها نقش بزرگی در تقویت این شیفتگی دارند. فیلمهایی مانند «هیولا» یا سریالهایی درباره قاتلان زنجیرهای، زنان شرور را بهعنوان شخصیتهای پیچیده و جذاب به تصویر میکشند. این بازنماییها نهتنها سرگرمکنندهاند، بلکه به ما اجازه میدهند تا با ترسها و سوگیریهای خود درباره هنجارهای جنسیتی مواجه شویم.
نقش روانشناسی شرارت در جذابیت این موضوع
چرا داستانهای زنان شرور اینقدر جذاباند؟ از منظر روانشناسی شرارت، این داستانها به ما اجازه میدهند تا با جنبههای تاریک طبیعت انسانی، بدون تجربه مستقیم آنها، روبهرو شویم. بورک توضیح میدهد که برچسب «شرور» اغلب برای زنانی استفاده میشود که از نقشهای سنتی خود (مانند مادر یا همسر) سرپیچی میکنند. این تخطی، حس کنجکاوی و وحشت را در جامعه برمیانگیزد، زیرا چالشهایی را علیه ساختارهای قدرت و انتظارات جنسیتی ایجاد میکند.
علاوه بر این، زنان شرور اغلب بهعنوان «دیگری» دیده میشوند—موجوداتی که از هنجارهای اجتماعی خارجاند. این «دیگریسازی» به جامعه اجازه میدهد تا آنها را سرزنش کند و همزمان از کاوش در انگیزههای پیچیده آنها لذت ببرد.
تأثیر فرهنگ عامه بر تصورات ما
فرهنگ عامه نقش مهمی در شکلدهی به دیدگاه ما درباره زنان شرور دارد. از رمانهای جنایی قرن نوزدهم تا سریالهای امروزی مانند «کشتن ایو»، این داستانها نهتنها سرگرمی فراهم میکنند، بلکه بازتابی از ترسها و آرزوهای اجتماعی هستند. بورک استدلال میکند که این بازنماییها اغلب زنان را به دو دسته تقسیم میکنند: «فرشته» یا «هیولا». این دوگانگی سادهانگارانه مانع از درک پیچیدگیهای رفتار انسانی میشود.
برای مثال، شخصیتهایی مانند مایرا هیندلی نهتنها به دلیل جنایاتشان، بلکه به دلیل نقض نقشهای مادرانه و زنانه، مورد نفرت قرار گرفتند. این نشان میدهد که هنجارهای جنسیتی همچنان در قضاوتهای ما نقش دارند.
چگونه زنان شرور ارزشهای اجتماعی را آشکار میکنند؟
بر اساس گفتههای بورک، مطالعه زنان شرور مانند آینهای است که ارزشها و سوگیریهای جامعه را نشان میدهد. در دورههایی که زنان از نظر اجتماعی محدودتر بودند، تخطی آنها از هنجارها بهعنوان «شرارت» بزرگنمایی میشد. اما با تغییر نقشهای جنسیتی در قرن بیستم و بیستویکم، این برچسبها نیز تغییر کردهاند. امروزه، زنان ممکن است به دلیل اعمالشان مورد قضاوت قرار گیرند، اما انگیزههای آنها—مانند تروما، فقر یا خشونت خانگی—بیشتر مورد توجه قرار میگیرند.
این تغییر نشاندهنده پیشرفت در درک ما از روانشناسی شرارت و عوامل اجتماعی مؤثر بر رفتار است. با این حال، هنوز هم داستانهای زنان شرور برای جلب توجه رسانهها و مخاطبان بزرگنمایی میشوند.
چرا زنان بیش از مردان «شرور» تلقی میشوند؟
یکی از نکات کلیدی که بورک مطرح میکند، تفاوت در قضاوت زنان و مردان است. وقتی مردان مرتکب جنایات خشونتآمیز میشوند، اغلب بهعنوان «طبیعی» یا «قابلانتظار» دیده میشود، اما وقتی زنان این کار را میکنند، بهعنوان نقض ذات زنانه تلقی میشود. این دیدگاه ریشه در هنجارهای جنسیتی دارد که زنان را بهعنوان موجوداتی «نرم» و «مراقبتکننده» تعریف میکند.
برای مثال، قاتلان زنجیرهای مرد اغلب بهعنوان «باهوش» یا «مرموز» به تصویر کشیده میشوند، در حالی که زنان مانند رز وست یا کارلا هومولکا بهعنوان «هیولا» یا «غیرانسانی» معرفی میشوند. این تفاوت نشاندهنده سوگیریهای عمیق در فرهنگ عامه و رسانههاست.
آیا باید مفهوم زنان شرور را بازنگری کنیم؟
بورک پیشنهاد میکند که بهجای استفاده از برچسب «شرور»، باید به پیچیدگیهای رفتار انسانی توجه کنیم. بسیاری از زنان شرور در تاریخ، مانند آیلین وورنوس، قربانیان شرایط سخت مانند فقر، سوءاستفاده یا بیماری روانی بودهاند. این عوامل، اگرچه اعمال آنها را توجیه نمیکنند، میتوانند به ما کمک کنند تا انگیزههایشان را بهتر درک کنیم.
بازنگری در این مفهوم میتواند به کاهش سوگیریهای جنسیتی و ایجاد گفتوگوهای عمیقتر درباره روانشناسی شرارت منجر شود. بهجای اینکه زنان را بهعنوان «هیولا» یا «دیوانه» طبقهبندی کنیم، میتوانیم به عوامل اجتماعی و تاریخی که رفتار آنها را شکل دادهاند، توجه کنیم.
چگونه میتوانیم از این شیفتگی درس بگیریم؟
شیفتگی به زنان شرور فرصتی برای تأمل در ارزشها و سوگیریهای خودمان فراهم میکند. بورک پیشنهاد میکند که با مطالعه این زنان، میتوانیم درباره موضوعات زیر بیشتر بیاموزیم:
- سوگیریهای جنسیتی: چگونه انتظارات از زنان بر قضاوتهای ما تأثیر میگذارند؟
- نقش رسانهها: چگونه فرهنگ عامه داستانهای زنان شرور را بزرگنمایی میکند؟
- پیچیدگیهای انسانی: چگونه میتوانیم بهجای برچسب زدن، انگیزههای پیچیده رفتار را درک کنیم؟
- تغییرات اجتماعی: چگونه ارزشهای اجتماعی در طول زمان تغییر کردهاند و این تغییرات بر درک ما از شرارت تأثیر گذاشتهاند؟
نتیجهگیری
شیفتگی به زنان شرور چیزی بیش از علاقه به داستانهای جنایی است؛ این موضوع بازتابی از هنجارهای جنسیتی، ارزشهای اجتماعی و ترسهای فرهنگی ماست. پروفسور جوانا بورک با بررسی تاریخ زنان مانند مایرا هیندلی، رز وست و آیلین وورنوس، نشان میدهد که برچسب «شرور» اغلب بیش از آنکه واقعیت را نشان دهد، انتظارات جامعه را منعکس میکند. با بازنگری در این مفهوم و توجه به پیچیدگیهای روانشناسی شرارت، میتوانیم درک عمیقتری از رفتار انسانی و سوگیریهای خود به دست آوریم. آیا داستان زنان شرور خاصی شما را مجذوب کرده است؟ دیدگاههای خود را درباره این موضوع با ما به اشتراک بگذارید!